گروهی از مؤمنین بر نماز ایستاده بودند. یکی، لفظی گفت که در نماز نمیبایست. دومی، نعره برداشت که ای نادان از نماز بیرون شدی. سومی گفت: تو نیز اکنون در نماز نیستی. چهارمی خندید. پنجمی گریست. ششمین در اندیشه فرو رفت و با خود سخنها گفت. هفتمین اعتراض کرد. هشتمین نصیحت فرمود. نهمین که من باشم، نمازش را شکست و پشت میز نشست و این حکایت غریب را نبشت. دهمین که تو باشی، حکایت را خواند.
سفینه
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]